بی شمس



یک:

دوره ی عشق شماهم گذشت .مثل برق .

خداحافظ!که می روید دنبال وصل و سیم دیگری!.

دو:

بدبودی و انتقام گرفتم وقت رفتنم!

چشمت به من نبود!

همیشه نگاه می کردی به ساعت ات!

سه:

به زور می خواهند گلابی را مثل سیب قرمز کنند .

وشعبده ی تغییررنگ!

نمی توانند اصالت سیب را زیر سئوال ببرند!

وگرنه گلابی آبی هم می تواند باشد!

 

چهار:

دم می کنم چای چشم تورا برای خودم .وعده ی عصر!

من صبحگاه بود که از لب تو عسل می خوردم!

پنج:

وای اگر مشخص شود که تو کودکی و من!.

تمام عاشقانه هایم برای بازی اطفال است!.

شش:

مزار ششش گوشه ات را با پای زخمی خواهم آمد .

تا ببینی که من راه رقیه (س) را چگونه آمدم .

 

هفت:

اصالتا توی مشتم هزار عشق هست .کوچولو کوچولو مثل موجودات سرزمین لیلی پوت!که همه به آن ها مظنون اند .که بی عشقان همه را عشق می دانند .مگر خلافش ثابت شود!

.

یک:

سرندی پیتی موجودی که حالا برای کودکان ناشناخته است برای ما سوزه ی جمعه صبح ها بود موجودی صورتی رنگ که بزرگ بود اصلا داینا سور بود ولی چشم های قشنگی داشت و مهربان بود .من می دانستم اگر در اقیانوس گم شوم یک وال بالاخره مرا خواهد خورد ولی پسر بچه ی توی کارتون شانس داشت و نه تنها زنده ماند . با دنیای جدیدی هم روبرو شد.یعنی می شود ؟من توی شهر خودم گم شوم و یک سرندی پیتی مرا پیدا کند و امید وار نگاهم دارد تا من از پیدا کردن خانواده ام مایوس نشوم؟شانس که نیست فردا زد و من گم شدم و تو پیدایم کردی .اولین کاری که می کنی می پرسی رمز کارت بانکیت چیست و فقط درصورتی مرانگاه می داری که از جای نامشخصی شارز شود و گرنه نان خور اضافی به چه دردی می خورد؟حالا تو سرندی پیتی باش و من .

دو:

از آن بدتر حادثه ی خانواده دکتر ارنست بود که حالا استغفرالله می گویند بابایشان دکتر نبوده و شغل دیگری داشته که نگویم بهتر است !حالا هرچی!وسط جزیره روی درخت بلد بود خانه درست کند .از نیشکر مواد قندی بگیرد .قایق بسازد و درنهایت از جزیره سروقت و حوصله فرار کنند!

من هم اینجا درتهران جمع بند تنها هنری که دارم آشپزی ست .

فردای روز گار گاز قطع شود و برق برود من بلدم آتش درست کنم و بچه ها گرسنه نمانند؟بعد البته به این موضوع هم فکر می کنم که کاش بلد باشم قایق بسازم یا اینها .فردا تو بعد از اینکه مرا از غرق شدن نجات دادی چه می خواهی به من بگوئی جز بی عرضه!آتش هم خودت باید درست کنی و لباس هاراهم خودت باید بشوری وشاید مجبور شوی شکارهم بروی .چون من آلرژی دارم !!!در آن صورت مدرسه ها هم تعطیل است و من آن حقوق مختصر معلمی را هم ندارم که بگویم بله!

واااااای!

سه:

رابین هود!که الان اسمش سر زبان هاست .هود بی مکث .هود راسان .هود فلان و هود بهمان!

و فکر می کنم روی بورس ترین کارتونی که دیده ام همین باشد ولی بااین تفاوت که سارقان امروزی معرفت رابین هودرا ندارند انگشترهای پادشاه را درسته می بلعند و بعد برای نامزدشان ماریان خرج می کنند نه ملت و اینها!

اصلا پولدارها خودشان می روند رابین هودهارا پیدا می کنند و دخلشان را می آورند که لذت پولداری نه به پول بلکه به ایجاد تفاوت من با دیگران است و این حقیقتی ست که رابین هودها می خواهند تغییرش بدهند .

همه ی دخترهای هم نسل من می خواستند ماریان باشند تنیس بلد باشند و بارابین هود تنیس بازی کنند و بعدش پدر پسرعموی خلشان پادشاه را دربیاورند و ملکه شوند .ولی خیلی از دختر هائی که من می شناختم با پسرعمویشان ازدواج کردند و مسئله ی هود فقط توی آشپزخانه برایشان اهمیت داشت!

.

چهار:

درکل توهم اینازنین!

بدان مثل خیل کسانی دیگر داستان سیندرلا را دوست داشتم که باپسر پادشاه ازدواج کنم که البته تو نبودی ولی ساعت 12 نیم شب باهم رقصیدیم و مثل آن ها توی عشق هم غرق شدیم .

وهمیشه توی زندگی همه ی ما یک آناستازیا هست که می خواهد پسر پادشاه را غصب کند ولی بی عرضه است و غلط می کند و من خوشگل تر بودم و تو آه تو دنبال من می گشتی و پیدایم کردی!

دیگر نگویم چه انیمیشن هائی دیده ام بهتر است و ختم کلام را با "قلعه متحرک"نقش می بندم که اگر عشق عشق باشد روز به روز جوانتر می شوی نه پیر!

جوجه اردک زشت: لیلا!

 

 

 

هشت:

ترومپ!

غم دنیا!غم نداشتن سلاح نیست .

چون بالخره شما باشید همه مسلح اند .

نه:

پراید:

مامن کیف پول من روی گاز بود چی شد؟

مامان بنز:

اونجا چرا؟تو نمی گی پولات می سوزه.خیلی پولداری؟

پراید:

بابا یه دقیقه گذاشتم روگاز اومدم اینور چائی مو بخورم دیدم نیست!

مامان بنز:

لامبورگینی و پورشه !کیفاتونو بیارید بگردم!

بوگاتی:

مامان این چه کاریه؟

لامبورگینی و پورشه:مایرمون شده رفتیم!

ننه خاور:

حالاچقدر توش بود؟

پراید:

بابا گواهی نامه ام .کارت ملی ام اصلا کارتام!به اضافه ی یه میلیون تومن!

باباپژو:

حالا پول لازم داری ده تومن بهت بدم!

مامان بنز:

آره ده تومن بهش بده کیفشم بهش بده!

بابابیوک:

مالت رو سفت نگه دار همسایه رو نگیر!چقدر پول تو کیفت بود؟100 تومن!کجا بود؟باور نمی کنی روی سیفون!کی؟دی شب!

همگی:

وا؟

بابابیوک:

ببین پراید جلوبچه ها خوب کردی گفتی یه میلیون ولی جلوی ما عادت کن راستشو بگی!حالا بفرمائید!

 

ده:

رهبرم .

دیدار شما آرزوی قلبی من است .

ولی دورا دور حب شما کم نیست .

 

 

یازده:

یادمه اوایل که می نوشتم تعداد خواننده هام همیشه یک بود!باور نمی کنید که فکر می کردم آمار گیر اشتباهه تا اینکه روزی که دوازده نفر بیننده داشتم روز شادی بود!بعد همین طور ادامه داشت .بعد فکر کردم اگه می نویسم وبلگ شخصیه و دلیلی نداره توقعی داشته باشم .ولی الان مطمئنم یه عده هستن که همراه من ان!من نمی تونم نگاه مهربون یا نامهربون شونو نادیده بگیرم .تا هستم این دقت و این توجه رو فراموش نمی کنم . ممنون

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم اومدن ازمون عکس بگیرن بذارن تو مجله ی ناسا من گفتم نمی خوام گفتن نه!باید عکس بندازید .خلاصه یه عکس دسته جمعی انداختیم اموم شد رفت الان فامیل تماس گرفتن میگن خیلی زشت و چاق افتادی!حتی یکیشون گفت اونجا کارنداری بخور بخوابه داری می ترکی!دمتونگرم!شما تشریف بیارید فضا قدمتون روی چشم !بخورید بخوابیدببینم شما تو عکس چه جوری می افتید؟من الله توفیق!

 

سیزده:

پائیز بوی خودش را گم کرد .

بهار بویش را به پائیز بخشید .

هیچ چیز توی دنیا عوض نشد  

جز اینکه.

درختها عصبانی شدند.

اما زبان نداشتند .

6 ماه کارو کارو کار .

به امید تعطیلات.

تعطیلاتی که دیگر نبود .

به همین سادگی!

چهارده:

بی خوابی یعنی همین.تازه فرداشنبه ست و روزکاری . عیب نداره یه شب م نوبت ما!

 

 

 


یک:

سد چشم تورا شکسته ام . با رویا .

رهایم مکن درواقعیت تلخ ؛ تنهائی خودم!

دو:

اشتباه نبود مرگ من . میان دستهای تو؟

چنان مردم که دوباره به زندگی امید وار شدم!

سه:

کبوتر چشم مرا حبس کن توی نگات .

ولی چه حیف پریدن!از میان خماری!

 

 

چهار:

میان استخر گناه بار شهر!تو . عریان آمدی .

چشم بستند ملتی که .آبروی من . نرود!

پنج:

 گلایه می کنم از تو و. دنیا می خندد!

هفتاد سال عشق و یک شب . با تو بودن!

شش:

مزار شش گوشه ات را نمی بوسم از سر عشق .

فدات که بالاتر از عشقی حسین(ع) دوستت دارم!

هفت:

گناه می کنم از دیدن تو!گناه!

چه انکار ناپذیری !میان اعمال من!

که خدای اگر مرا ببخشاید .افتاده درپایش به سجده از دنیا خواهم رفت!

یک:

بریده بریده سخن می گوئی و خیالت نیست که من هم عاشقم!دویده ای از همه ی هراس ها و و حشت ها .

می خواهم در آغوشت بگیرم ولی نمی توانم . می خواهم دستت را بگیرم ولی نمی توام.

مدهوش توام .

که عرق ریزان . پناه به من آورده ای .

قدرتم انقدر هست که انتقام بگیرم؟قدرتم انقدر هست که اورا خوشحال کنم؟قدرتم آنقدر هست که اورا خوشحال کنم؟قدرتم آنقدر هست که اشتباه نکنک؟

نه!منهم مثل تو ضعفم!ولی . با تو درد می کشم .درحس همدردی با توام . و کنار توام و عین توام .

بیا باهم اشک بریزیم و سبک شویم و بعد برویم دنبال کارمان و خدای را شاهد بگیریم که .

خدایا همین!همین بین ما . عشق است .

دو:

رفیق!

اگر من پای تو مردم . به حساب کسی نوشته نخواهدشد.

اگر من سوختم . به پای کسی نوشته نخواهد شد .

می دانم که البته خدای شاهد است که .غم تو داشتم .

بیرون همه داشتند با ماشین حساب جمع ریال ها و دلارهارا می زدند که من به پای تو . افتادم .

رفیق!

مرگ مرا به هیچ . به هیچ انگاشتند که ایشان چون قارچ  روئیدند و امثال من هرروز شاید یکی متولد

متولد می شد .

تورا دوست می داشتم .ولی با چشم های بارانی نمی خواستم .

می خواستم لبخند روی لب هایت سر روی شانه هایت بگذارم واز زندگی بگذرم .

نشد!

مردم از غم هایت .فقط همین را بلد بودم . همین!

سه:

تو هم ای نازنین!

نمی آئی برویم پاهایمان را توی جزایر قناری بخیسانیم تا ماهی کوچولو های قرمز پاهایمان را بوس کنند .

نشسته ایم همین طور صبح و شام با یک داروخانه قرص و شربت و کنار هم زیر لامپ های کم مصرف شب و روز را می گذرانیم .

جهنم مگر دنیا چه خبر است؟همین که می بینی .

سالی یک وعده بوس!به هم بدهکاریم . اگر یادمان بیاید عشقی میانمان بوده .

" همراه با شوخی و طنز . لیلی"

هشت:

ترومپ!

ترکاندی!ودیگر یادمان نمی رود .

بوی کباب همسایه!

 

نه:

مامان بنز:

هی پراید!خدا لعنتت کنه!خدااز روی زمین بردارتت بیشعور کثافت!

بوگاتی هراسان:

چی شده مامان!شما تو این مملکت به ادب مشهورید!چی شده؟

پراید:

مامان چرا یهو سسسوختی؟منو می فرستی تو طرح!برو واسم ناپلئونی بخر .بخاطر یک کیلو شیرینی از قتادی پاستور .هفت ساعت تو ترافیک آیت الله کاشانی مردم .صدام درنیومد!

باباپژو:

واسه عیال ما .کی شیرینی ناپلئونی میخری ما نمی بینیم!

ننه خاور:

خوب الان چی می خواستی بنزی ؟ داد می زدی

مامان بنز:

بابا یه هفته اس به این بچه گفتم برو خلافی منو بریز به حساب نمی ریزه .

بابا پژو:

خوب!

مامان بنز:

من نمی خوام تو این مملکت پرونده داشته باشم!

ننه خاور با خنده:

بنزی مارو می خندونی ؟یا می خواستی سرجریان انگشتر جدید بوگاتی حال پرایدو بگیری .

مامان بنز:

من مگه اینجوریم.

بوگاتی:

انگا رکمم نه.

 

ده:

رهبرم .

سوختیم و ساختیم و سوختیم و ساختیم .

جهنم ایران می ارزد به بهشت دیگران .

یازده:

خدارو شکر بعد بیست و دو سال کار خونه ندارم. بعد ماشین ام ندارم .بعد فقط یه دنه قبردارم .یعنی پدرم از دنیا رفتنی یه قبر سه طبقه گرفتیم که می دونم هیچ کس درمورد تصاحب دو قبر باقی با من هم نظ نیست و با خوشحالی عر می کنم که خونهی آخرتم از لحاظ وضعیت جغرافیاغئی و گل و بلبل قشنگ تر از خانه دنیائی من تلقی و خیلی خوشگل تر می باشد . بقول قدیمی ها در نت . هرهر!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا داشتیم چای می خوردیم .دیدیم آقا یه عده اومدن سیم مارو بسوزنن که وصل بودیم .همینطور نشستیم گفتیم جهنم یه متر سیم که چیزی نیست نگو آقا بلد بودن!سیم رو که سوزوندن برن یهوئی شاسی اجکت ما رو زدن و از جای خودمون هزار متر پریدیم اونور .حالا چطوری تو فضا سرگردون بودیم بماند .

خدا خیر بده از فامیلای بهجت خانم . مارو دیدن و بارعایت اصول .آوردنمون جای اول . دیگه این دفعه مواظب دکمه ی اجکتمون هستیم .

سیزده:

می میرم .

توی قبر خودم .هزار بار .

چون فکرم هنوز میان دست های تو . به جائی نرسیده است .

حتی لغزش پاهای تو .

حتی سرماخوردگی ات .

حتی .گذشت نسیم از کنارت .

مرا دوباره توی قبر .می کشد .

بیا قبرم را یک بارهم که شده بشکاف بازکن . و مرا ببین!

چهارده:

واللا چه عرض کنم از مخمل نگاه دیگران .

میدونی ما چه جوری هستیم ؟.بمیریم بعضیا حسودیشون میشه .

برای فوت بیمه عمر داریم .رفتیم بگیریم .طرف میگه خوش به حالت که داشتی می مردی .فکر مردنت بودی .

خوب تو هم می بودی . من دارم ماهی 100 تومن به بیمه پول می دم .تو ناراحتی .

خوب برو بده!من مردم حسودیت میشه فامیل بیان یه دست مشت چلو کباب بزنن؟!واللا خسیسی!


یک:

راه سیاه چشم تو را رفته ام .که عاقبت .

نفرین عاشقان تو . مرا گرفت و . مرده ام!

دو:

شاید بیرون دفترم . هزار داستان دیگر نوشته است .

مراچه؟اگر داستان اصلی من . جناب " تو " باشی .

سه:

می رفتی " یوسفا" با دختران شهر . نماز!

آن فردای من بسوی " خدای" تو را گرفت!

 

چهار:

من در سرزمین تو غریبم .چون موسای .

تا می توانیم عشق را بیندازیم .به گردنم .

پنج:

دستم توی کاسه ی انار .دنبال انگشترم.

خوردم کتک از دست های تو .

که زودتر پیدا کردی .

همین که .دیگر دررقابت زمستانی .

تا سال دیگر .

همسرکو؟

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع)نمی بینم .

مگر به خواب که .قسمت هرکس هم نمی شود .

 

هفت:

و کوفتمان بشود هوای خوب!.اگر ما .لاکچری بازی در بیاوریم و برویم دهاتمان!ما از آن بچه با معرفت های منیریه ایم . که موتورها آن جا آن قدر گاز می دهند که شاخص آلودگی هوا از روی معرفت هم شده می آید پائین و نشان می دهد مثلا .صد!حالا دهاتمان کجا باشد ؟ شمیران!

می رویم آن جا نفس می گیریم بعد معرفت می گذاریم برمی گردیم.همین که برمی گردیم غش می کنیم می برتدمان بیمارستان جم .توی خیابان جم!دوبار و دوباره و این داستان تکراری .پانزده سال است که به تکر ار می رسد!

یک:

رفته بودیم شهر زیبای تبریز !از زمان بابایمان و ننه جان قجریمان ترکی بلد بودیم .به به چه شهری!رفتیم تیپ زده بودیم آن چنانی می خواستیم برویم ایل گولی .از هرکس پرسیدیم ایل گولی کجاست ؟ بلد نبودند!گمانم ما تهرانی هائی بودیم که خواسته بودیم با لهجه ی ترکی بد!زبان زیبای آذری را بله!

تا اینکه یک فروند بنز زیبای پلاک تهرانی مارا به دنبال خود تا ایل گولی برده و به به چه جائی.

همن طور گرسنه دنبال یک رستوران می گشتیم که به یک ساختمان عجیب و کلا بسته با نوشته ی ورود رستوران مواجه شدیم . دریغ که اصلا حس کنجکاوی نداشتیم .!ناگهان یک درب چشمی باز شد و ما بایک رد کارپت مواجه و دو سه طبقه به زیر زمین .رفتیم .

اوووووف!بگو مردم تبریز کجا می روند سر ظهر.اولالا!رستورانی با کباب های یک متری . گوشت اصل اصل گوسفند سبلانی!با نمائی از کشتی های قدیمی دوران استعمارانگلیس!توپخانه!آی که همه داشتند با سیخ کباب یک متری را می خوردند و صدایشان بیرون نمی رفت!.وما هم .

فقط یک اشکال وجود داشت که علاوه برمخفی بودن رستوران!دستشوئی و توالت پشت آشپزخانه بود که چون ما بعد غذا خوری رفتیم اصلا اشکالی نداشت!و قشنگ ترین رستورانی که رفته بودیم سر همین شکل ویکتوریائی شلوغی و مخفیائی .همین بود .

دو:

شب شده بود و عجب شهری بود میبد! تاریک و هیچ کس نبود!راهنمایمان مارابرد از جاهائی برد که هیچ کس نبود .گفتیم هههههههی !صبح همان روز درجاده آن طرف آلودگی برو بالا چیزی .مثل شهر صنعتی .خوب مردم کو؟

رسیدیم .به یک خیابان کاملا معمولی . خودرو پارک شد و ما که روده بزرگه مان کوچکه را خورده بود سرمان را انداختیم پائین و رفتیم تو . وااااااایاااوووووف!حاج ملک میبد!مثل اینکه بله!یک شهر زیرزمینی دیگر کشف کرده باشیم درحد آتلانتیس. دوستان از سراسر کره ی زمین جمع . تهرانی .ایتالیائی.فرانسوی . انگلیسی.وما.که چون وقت شام بود می خواستیم رستوران را آزمایش کنیم .فقط میزا قاسمی خوردیم که تو نگو . چه میرزا قاسمی ای .با سبزی تازه .بله!بعد از آن طرف شهر رفتیم هتل دیدیم همه دارند زندگی می کنند و هیچ کس به هیچ کس .

سه:

هنوز شهر دلیجان برای من مثل خواب است . و اگر کسی این نوشته را می خواند به من بگوید که آیا درست دیده ام یا خیر؟ شاید باورتان نشود من با حال بد پشت ماشین خوابیده بودم وقتی رسیدیم سربعد از ظهر جمعه. رفتیم مسجد و باید بگویم هزار بار که بگذرد من فرهنگ اداره ی آن مسجد یادم نمی رود . دستشوئی .حمام . محل مخصوص کیسه های زباله . هرکدام برای مورد خاص . داشتیم ادامه می دادیم که به به دریاچه ی زیبای دلیجان . واقعا حالم خوب نیود؟ نه!همای سعادت .دلیجان!

چهار:

و توای نازنین!

حتما می گوئی اینها که نوشتی کو کجاست عشق که همیشه می نویسی؟

خوب چه بگویم که لابد با عشقم رفته ام .

و نمی گویم ها!که می توانم کلا فرهاد پز را وارد یک چالش زیر زمین گردی در ایران بکنم .!

ولی می توانم بگویم توی ایران حد اقل 5 تا دررا بلدم که مخفی باز می شود .می روی تویش .خانوادگی ست!درتهران نیست . ووقتی غذای ارزان و خوب و جای باحال برای نفس کشیدن دارند. باورت نمی شود .

مثلا الان توی تهران برای بعضی فراری های لاکچری باز .یا خارجی آمدگان ناز!اسمش بوتیک هتل است!آی آی آی آی آی . ولی بیخیال مثلا توی منجیل چی؟ توی زنجان چی؟ توی اراک چی؟ و ازهمه مهمتر توی اهواز چی؟

بای بای ما رفتیم!

لیلی

 

هشت:

ترومپ!

خوابیده ایم مثل نفت .روی آینده.

فردا یکی یک میلیون تومن . کاسبیم .

نه:

مامان بنز:

آقای قاژی !این مرد شوهر من نیشت!این مرد مرا دوشت نداشت ! این مرد ابلیش بود!

بابا پژو:

این چه جور حرف زدنیه تو از منم بهتر فارسی حرف می زنی ؟ آقای قاضی مثلا این خانم لهجه ی المانی داره؟

پراید:

مامان پاشو بیا بریم خونه . من تو ایتالیا آبرو دارم . نمی خوام بچه هام پدربزرگ مادربزرگ طلاق گرفته داشته باشن .

بوگاتی:

مامان اوهو اوهو( گریه)بیا برگردیم .بابا پژو غلط کرد .

ننه خاور:

آره راست میگه . پزو غلط کردی بی تربیت . این خانمه!

مامان بنز:

آقای قاژی !من می خوام برگردم آلمان .خیلی وقته بت این مرد توی ژهن من شکسته شده!اژدشت این مرد فراریم!ایشون ه!

باباپزو:

چیکارکنم رضایت بدی؟مهریه تو دوباره می خوای؟

مامان بنز:

آقای قاژی ایشون باید رژایت بده من.مهریه ام رو عوژ کنم .

آقای قاژی:

مثلا؟

مامان بنز:

ایشون باید سمت راشت بدنه شونو مهریه من کنن تا من برگردم .

بابا پزو:

خوب دفعه ی قبل که سمت چپم رو گرفتی ؟ به چه دردت خورد؟

پراید:

ی نشه!بابا فکر کنم مامان می خواد اگه این دفعه اغتشاش شد تورو به عنوان مهریه دم در خونه بسوزونه.

باباپژو:

باشه بابا.به جهنم!

آقای قاضی:

الهی شکر!کاش همه ی مشکلات زوج های کشور همن طور حل بشه .

بابا بیوک:

الهی آمین .انشالله .به امید حق!

 

ده: رهبرم .

بوسه بر پیشانی سرزمینم .که چون آفتاب .

می درخشد و عشق از خاکش پیداست .

 

یازده:

به نظرمن الان من روزی یک میلیون درآمد داشته باشم با تو جه به هوای تهران 500 هزار تومن بدم یه لیوان هوای آلپ بخرم چطوره؟

اگه قرار باشه با یه نفشم همون بلائی سرم بیاد که بایک عمر نفس جهنم!هوای آلپ دیگه به چه دردم می خوره؟

.

حالا جالبه خیلی ها تو کشورهای اروپائی حالت تهوع می گیرن!اگه گفتید چرا؟چون ارتفاع روی افراد ی که کم خونی دارن اثر میگذاره و افرادی که اینو نمی دونن در ارتفاعات .البته این شامل کشور عزیزخودمون هم میشهندارن!یعنی انقدر فعالیت خونی ندارن که حالشو ببرن!

.

قربون خدا برم!نشینید هی غصه بخورید خارج اینطور خارج اون طور توی سوئد ملت با سرمای بالای زیر منفی درجه باید پوست گوزن و خرس قطبی بپوشن برن بیرون!اگه از ما باشه زیر کرسی می خوابیم تا.بهار بیاد!

.

بهر دلیل!بشینید با شهرزاد قصه گوی قرن بیست و یک جناب تلگرام توی خونه حالشو ببرید . یا با سریالای نمایش خونگی .مثلا توی مانکن . همه دنبال همنتوی دل همه دنبال عروس خانم ان توی سریال کرگدن همه دنبال مصطفی زمانی شون ان .از این حرفا .اصلا ام اسکی بلد نیستین پیست نرین .پلاتین کمیابه .تا بیان یه چی پیدا کنن تو لگن شکسته تون بذارن حسرت همین هوای آلوده ام می مونه تو دلتون .نگید که نگفتی.

الان دارن دنبال گورستان جدید تو شرق و غرب تهران می گردن .اگه زمین بزرگ یا خیلی بزرگ دارید می تونید تو این ایام بیکاری بعنوان بیزینس جدید با شهردار تهران رایزنی کنید .ثوابم داره .یه وقت میت رو زمین نمونه!منم پورسانت نمی خوام!آفرین حالشو ببرید!

آهان بوی بد و نامطبوع تهران احتمالا مال سوسیس کالباسای جدیده که ترکیبشون با هوای آلوده نمی سازه .نخورین!چن نفر خوردن یک بوهای نا مطبوعی توی بعضی محلات تهران مثل زعفرانیه شنیده شده اگه آبروی محله تونو دوس دارید .نخورید .از ما گفتن .

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم یهودیدیم به به داریم از این بالا تهرانو می بینیم .انقدر خوشحال شدیم که نگو.مگه به دلیل آلودگی هوا می تونستیم تهرانو ببینیم .دیدیم بهجت خانم جون لباسای خودشو شسته .داره همسایه بغل رو صدا میکنه بیا باد زیر شلواری آقا احسان رو انداخته اینور.

اینو گفتم که فامیل بدونن شفاف سازی فضا یعنی چی؟ البته می دونم اینو بگم فردا هوای تهران دوباره آلوده میشه !چرا!؟من نباید از اون بالا زمینو ببینم .ولی میگم!

سیزده:

حالا از همه ی این حرفا گذشته یه دفعه ما دبیرا و معلما نتونستیم شب یلدارو برای بچه ها کوفت کنیم .از ستاد کوفت نکردن شب عید و یلدا و اینها متشکریم شب چهارشنبه سوری بود دنیا داشت دم خونه ی ما می رقصید ثلث سوم سال 67 من بدبخت داشتم اقتصاد می خوندم .

خدا انشالله کسانی رو که ثلث و ملث و امتحان شب یلدارو نمی دونم شب عید رو برداشتن بیامرزه .جمیعا تا هفت نسل پشتشون .

دم اون فرد گرم!

 

 

 


یک:

در پوست شیر . خوابیده مادرم ایران .

تا به هنگام خواب من . شغالان ناراحت.

دو:

روی کتاب های عشقی . تلفظ مرگ !

روی پتو . پلنگ . پلنگ .

نه! خواب!

نه! بوس!

بجنگ . تا روز!

سه:

اگر برای کشتن من! دامن سیاه می پوشی!!!

من چه کنم؟

" سپیده ام"! اسمان می فهمی؟!

 

 

چهار:

بیا " یوسف"!

توی قبرماه . " کنارهم"!

نور نیست.

توی تاریکی چشمان هم . غرق شویم .

پنج:

ای مجلس تو . بی رونق ؛ اگر عشق نباشد .

ما جای غم خویش . به ملت نفروشیم!!!

شش:

مزارشش گوشه ات را یا حسین(ع) برده ام از یاد؟

دیگرا چرا نمی بینم . هنگامه ی عاشورا به چشم خویش.

 

 

هفت:

یک/

و داشتیم توی مطالعات اجتماعی " انتخاب " را می گفتیم . از دهانمان پرید . سنمان را که مثلا داشتیم از انتخاب و ازدواج می گفتیم .گفتیم . یکی از دانش آموزان فرمایش کرد .: ای وای چهل و هفت!یعنی شما به این جوانی هم سن مادربزرگ ما هستید؟یک آن ماندیم یعنی چی؟ یعنی جوان مانده ایم؟یعنی یاخدا چقدر دیر ازدواج کردیم و انتخاب شدیم و یا ازدواج کردیم و انتخاب کردیم و بعد هم ماندیم که بگوئیم با بزرگ شما چه زود.

که دیدیم بهتر است از ترکیب بحث ازدواج و آن." انتخاب ". بگذریم!

دو/

قربان یکی که وقتی بحث از ازدواجش می افتد مارا می خنداند و می گوید:خدایا!مادر شوهر مرا بیامرز که وقت انتخاب و اوکی کردن من!دو خانواده را از رنج رهانید!!!یکی خانواده خودش و شخص پسرش و یکی خانواده من و شخص خودم!

ایشان در فرمایشاتشان اشاره دارند به این نکته که درخلاصی خانواده ایشان از بابت ایشان در آن خانواده ایشان . حکمتی ست که در خوشبختی همسر ایشان نیست. ایشان در حال حاضر در عین جوانی و خوش تیپی . نوه هم دارند!

جل الخالق!

سه/

جائی تشریف داشتیم به صرف ناهار که همین که از در وارد شدیم یکی از جوانان زیبا روی از قدیم علاقه مند به خود را . اندوه گین دیدیم!ایشان به ما فرمودند:ای عشق!خیال نکنی که دراین دنیا ما هم مثل تو " تسلیم" و " بی خیال" ادامه بدهیم! ما " جدیدی " هستیم!!!

می زنیم دنیارا عوض می کنیم و مثل شما نیستیم!

ما که در هرصورت اختیار اعصاب خویش را ازدست نمی دهیم گفتیم: امشالله ما که بخیل نیستیم! اگر قرار است هر صد سال یکبار جهان اطراف ما تغییر کند ." جهنم"! بگذار ما عامل تاثیر گذار و.درس عبرت باشیم!!!

چهار/

داشتیم گریه می کردیم و می سوختیم . انگار سرمان " هوو" آمده باشد!!!تو نگو همه داشتند تحصیلات عالی می کردند و ما بلد نبودیم!یکی آمد دستمال کاغذی آورد و گفت: عزیزم!انتخاب خودت بود!انگار آب جوش سماور عالی نسب را روی سرمان خالی کرده باشند از جا پاشدیم . سه سال بعد همه دکترا می خواندیم و اگر در دانشکده و بیرون کسی جرات داشت به ما نگوید : دکتر؟!!!

پنج/

تو هم ای نازنین!

چه می دانی که هنگام انتخاب تو چه خیالی که نداشتیم !

گفتیم پول نداریم سرت را کلاه می گذاریم . مهریه امان را می گیریم و می رویم پیش خانواده آمریکا!نگو زرنگتر از ما بودی .

یکهو دیدیم وسط خانواده هستیم . خانواده امان بلند شده اند از آمریکا آمده اند ایران!و درهمین مملکت دارم با هم صفا می کنیم .

ای احساسی بودیم؟ ای تنها و بی کس بودیم؟ ای پول داشتیم؟!حالا سر پیری بوس: لیلی!

 

 

 

هشت:

ترومپ!

خدارا شکر که قسمت نشد وقت انتخاب " حضر تعالی"!

ما هم از جمله آمار یواس جان اتان باشیم.

نه:

مامان بنز:

فردا اول وقت همه دماغ عملکرده ها و همه لباس صورتی ها با من می آئید.

پراید:

مثلا کدومامون مامان؟ بابا بیوک بدبخت با 80 سال سن؟

بوگاتی:

نه منظورشون منم!داریم می ریم تولد سوزوکی جون!

بابا پژو:

منو میگی .منم می آم . تازه رفتم خوشگل کردم 500 میلیون عمل زیبائی کردم به اضافه پیرهن صورتی که خواهرم گرفته . بپوشم بیام؟

مامان بنز:

جان من؟!دیگه چی؟اسم خواهرتو که میاری . میخام از تولد پشیمونت کنم.

ننه خاور:

بابا بنزی جان!این اختلال شخصیته!خوب تو که می دونی اذیت نکن نه خودت رو نه این رو.

بابا بیوک:

منم عمل کردم اما به کسی نگفتم .

ننه خاور:

بیوک از بچگی تورو می شناسم همین ریختی نبودی؟

بابا بیوک:

نه!زمان شاهم عمل زیبائی بود!من اولین مرد ایرانی ام .

پراید:

خدایا!بابا مامان جون بیا تمومش کن دیگه .اه!. عجب گرفتاری شدیم . اصلا منم عمل کردم!سالی یه بارم عمل می کنم!راحت شدین!خودروهای سالم . شکست ناپذیر!ماندگار. فولاد بالا!.

 

 

ده:

رهبرم.

درانتخاب عشق اگر آزاد نبودیم .در ایران .

خدا می داند .

که دیگر عشق علی(ع). کجا .کدام سرزمین . کجا کجا

یازده:

یک/

هی دارم میگما هیچکی گوش نمیده!همش می گن ما که داریم بازنشست می شیم !بابا خوب همه می میرن!همه بازنشست می شن!خوب چون می میریم باید خودمونو زودتر بکشیم که از مردن زودتر بمیریم!یا چون بازنشست می شیم بریم بزنیم کنار .چون بالاخره که می ریم و نیستیم .

عجب حرفیه ها . گرفتن ختم قبل از مردنم مد شد!

دو/

کویت ام همین ایران!

ما میترسیم با خودمون ناخن گیر ببریم سرکار!ملت ریختن یه جا با سلاح که ای داد ما طرفداریم .

قربون خدابرم. شانس " و" میبینی!

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم .

رولت .کیک و بعد کیک یزدیو کیک مشهدی و ایناست که دارن تو سینی ها می ارن من که حرصم دراومد از زمین من قند دارم!

بعد گفتن تو ام بخور زیاد شیرین نیست نهایتش یه قرص قند می خوری.حالا داشتیم میخوردیم گفتیم مناسبتش رو بگین . گفتن بهجت خانم جون به مناسبت شصتمین سال اشتغال به کار روی زمین ابتیاع فرمودن !.

واقعا خدا دل و دماغ بده!

سیزده:

انشالله همدیگرو درصف های رای گیری ببینیم .

انتخاب فردی که دوست داریم بین ما تصمیم بگیره و یا تصمیمات مارو به گوش همه برسونه .

 

 

 

 


یک:

از من شکفت گیاهی که مثل شعر ؛ سرخ بود .

بی هیچ قافیه ؛ صدا ؛ . طرح زندگی .

دو:

باورنمیکردی اگر صدایت بزنند روزی " عشق "!

آن قدر . تیره؛ سیاهی؛ شب." ستاره بودن؟"

سه:

بین خط های دست تو . " ای کاش " بودم!

از اینکه ردم را بگیرند.

                        بفهمند.

                                  بگویند.

هراسی نداشتم!

پرروتر از ان که فکرش را بکنی .

                                       کنار تو .

                                                   رودررو.

اما .میان فال ها ." هیچ"!

 

 

چهار:

تورا طلا می پنداشتند که یده و فروختند .

ای وای مثال های قدیمی .

" مرغ همسایه ؛ غاز است".

این روزها که . مرغ گران است و .

حسرت سرقت تو . بیشتر!.

پنج:

به خاطر من؛ کوچ نکن .

ای مهاجر سیبری!

یاد آور گرمای درونم از آغوش تو .

نرو.

که باور نکنم ؛ تابستان آمده .

زمستانی ست که باید از دوری تو به سرما . اعتراف کنم !

خوشا.

شش:

مزار شش گوشه ات را یاحسین (ع) در آینه ها .

به چشم من کشیده اندکه " لیلا" وقت آمدن است!

 

 

هفت:

یک/

چندین و چند ماه بود که داشتند آموزش سلاح جدیدی را به من می دادند!

باور کنید یا نکنید!دقت ؛ سرعت و مهارت آنچنان دراین فرایند حساس بود که روزی 8 ساعت تمرین ؛ زمان کمی بود!

همین دیروز ماموریت شروع شد . فرد هدف را نشانه گرفتم و چون شخص مورد علاقه ام " جیسون استتهام" دراین کارها می باشد .ژست داشتم که فوری هدف را از بین ببرم!.

بدترین اتفاق که نمی دانم(؟) چطور اتفاق افتاد(!!!) این بود که سلاحم جا به جا شده بود و درواقع یک آب پاش ساده بود!

سریع به هدف نزدیک شدم و خیلی عذر می خواهم به مکان بی تربیتی اش ؛ ضربه زدم ؛ آنقدرکه قبل از این که بداند . ماموریت انجام شد.

به هتل بازگشتم و دیدم خوشبختانه توطئه ای برای من درکار نبوده است ؛ اداره اشتباهی دراموال گردانی ؛ دقت نکرده و این پیشامد ؛ پیش آمده .

باید خدارا شکر کنم که فیلم های خوبی می بینم.

دو/

میل عجیبی داشتم که با قبیله ای که همراه بودم ؛ همراهتر شوم؛ همسر رئیس قبیله ی بغلی را آب پز کرده بودند که میل کنند و چه بو و برنگی که راه نینداخته بودند .

زعفران دم کرده؛ لیموی شیرازی؛ دارچین؛ و هرچه مادربزرگ خدا بیامرزم توی کلم پلو می ریخت ؛ ریخته بودند توی قابلمه . حالا شاید مثلا پلو هم داشت.

سر سفره نشسته بودیم و داشتیم گپ می زدیم که ناگهان صدای عجیبی از بیرون خیمه ی قبیله آمد ؛ هربار خواستم بلند شوم ؛ رئیس قبیله گفت: بشین!فعلا به ما مربوط نیست .

که یکهو .

چند تن از دوستانم که مثلا برای نجات من از قبله ی آدمخواران آمده بودند وارد شدند .

ای بگو به آدم وقت نشناس!

آخر چطور من چنین شانسی را ازدست دادم .ای لعنت!( الان مرا ور می دارند و می برند فرانسه و هی ژیگو و تیگو و میگو و هرچه گو .به خورد من می دهند .)

داشتم حداقل به ناهاری شبیه ناهار قدیم خانه ی مادر بزرگم فکر می کردم .

کلم پلو شیرازی .

سه/

ای نازنین!

دست هایت را پسندیدیم . سفید عین برف و انگار در تلالو درخشان خورشید می درخشید!

تو نگو دست های آقا گرگه هم نبود! درفریب فرزندان مامان بزی!

دراین سال ها ؛ شگفتا از گواهی پزشک که تو گرفته بودی و من . نه!

جهت این که ظروف آشپزخانه را نمی توانی شستن و دست های نرم تو ؛ به هرچه شوینده است ؛ حساس .

من می شورم!

چون طایفه ای به دست های سفید تو . رای داد .

شیرین عقلی به نام : لیلی

 

هشت:

بایدن!

از دیدار شما ؛ خوشحال شدیم کنار دریا .

بابلال پزون و چای و گز ؛ عجب صفائی کردیم .

" ترومپ!تو که نیومدی"!

 

نه:

مامان بنز:

خانم مددی رو دیدم انقدر پیر شده بود که نگو!. تموم موهاش سفید شده بود ؛ عین مادرش .

بابابیوک:

ول کن بابا!تو خوشگلی دیگه . وسط عمه های قشنگ قشنگ فامیلم میچرخی .

بوگاتی:

آره مامان! کی فکرش رو می کرد . از طرف مادر شوهر . (پاریس خانم ) از طرف پدر شوهر ( ابرو خانم ).

پراید:

بی خیال بابا!داریم مرکز زیبائی باباپژو رو راه میندازیم . اسم تبلیغیش هم هست(زیبائی دریکروز)!

به همین عمه هاتون بگین .دیگه خیلی خارج نرن!بیان اینجا خودمون صاف و صوفشون میکنیم .

باباپژو:

بنزی!خیلی معلومه مو کاشتم؟ یا. دماغمو دوباره عمل کردم؟

ننه خاور:

تو از اول کپ الویس بودی عزیزم . الان دیگه بری خیابون؛ واسه ی تو خودشون رو میکشن .

مامان بنز:

به درک! دیروز تو نونوائی یکی فکر کرد من مجردم پیشنهاد ازدواج داد.

لامبورگینی و پورشه:

غلط کرد مامانی بزرگ! مگه تو مثل اینا خل شدی؟ تو قهرمان کبری 11 هستی!تو دنیا بنزی خانم؛ بنزی جهانی هستی .

بوگاتی:

اینجوری پیس بریم . نمی دونم چی بشه سرپیری .

مامان بنز:

ناهار تون آماده ست!ماکارونی با سس مخصوص و پنیر فراوون.

همگی :

به به .

 

 

ده:

رهبرم .

باورش سخت هست ؛ نگهداری خدا .

آنجا که گفت . شیشه را دربغل سنگ

ای الله .

 

یازده:

دوران کودکی ما نقش شخصیت های متافیزیکی پررنگ بود .

مثلا در داستان حسن کچل و حمام رفتنش یا قوزبالا قوز که این داستان ها را الان به کودکان امروزی بگوئید می خندند .

یکی از داستان های کمیک کیهان بچه ها زمان نوجوانی من ؛ نخودی شجاع بود که حس کوچک بودن و حقارت را ازبین می برد ولی نهایتا شکل داستان برای نوجوانان امروزی جالب نیست ؛ نمی توان از نوجوانان امروزی شمشیرهای لیزری ؛ قدرت هالک ؛ توانائی اسپایدر من؛ را مخفی کرد و امثال شخصیت ها  این چنین را کوبید!

درون تخیلات و ذهن کودکی که شما از دو سالگی موبایل دراختیارش گذاشته اید به این راحتی ها با حرف های ساده در اختیار شما قرار نمی گیرد!

مادربزرگم تحولات قرن بیستم را ناشی از همراهی موجودات ماورائی با انسان می دانست!

تلویزیون؛ موبایل؛ تلفن؛ یعنی چطور می توانست باورکند!

برای ما روزی فرا خواهد رسید که زمین کمی جا به جا شود ! البته یکخورده .

دراین جا به جائی بربخوریم به زمین اصلی!. مثلا زمین اصلی که ماها کپی انسان های آنجائیم!نه اصلا می خوریم به سیاره ی تنبل ها و بیدارشان می کنیم و جنس سیاره ی آنها از پاستیل است و بهمین دلیل هیچکدام صدمه نمی بینیم ؛ چه تخیلاتی !!!

حرف راست این است که زمین واقعا جابه جا شده است.

اگر صنعت سینما از بین برود چی ؟ البته چینی ها دردوران استراحت ؛ ثابت کرده اند که نمی شود ولی می گویند چرا ممکن است.

قرن بیست قرن سینما بود ولی کسی تعهد نداده که قرن بیست و یک هم باشد!!!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم . بهجت خانم جون عصبانی با چند تن از دوستان جهت بردن من آمده اند . فرمانده سفینه گفت: نمی شود ما به وجود ایشان نیاز داریم . بهجت خانم جان گفتند : مثلا چی؟ فرمانده هم گفتند: نفس!ایشان درهوای سفینه می دمند و مت نفس می کشیم!

شور بختانه و اتفاقا من کمی سیر هم خورده بودم!

دوستان بهجت خانم جان برگشتند و درنگاهشان :آره جون خودتون هم بود!

راستش من درسفینه مسئول آینده ام!!!که روی زمین تعریف شده نیست!!!

 

 

سیزده:

استاد" دال":

نویسنده گرامی!

بعد از اینکه مرا شناختید خجالت نکشیدید؟ حیا نکردید؟ منی که می توانستم دربهترین شرایط بنشینم و می آمدم تا تدریس کنم؟ از سن و سال من خجالت نکشیدید؟ من بروم به کی بگویم جوانی مثل شما مغرض دارد عملکرد مثبت مرا درکلاس درس به چالش می کشد؟حسودی که معلوم نیست کیست؟ هان؟

پاسخ نویسنده گرامی:

استاد !من آنقدرها جوان؛ گرامی؛ مغرض ؛ بیسواد؛ و حسود که فرمودید نیستم!

دختر ماه طلعت خانم هستم که سال هاست شمارا رصد می کنم!

بقول آقای ارجمند درسریال ستایش" افتاد" . هروقت " افتاد" رو دررو صحبت کنبم!!!

 

چهارده:

با تاسف دوستان و اطرافیان بسیاری را داریم از دست می دهیم . همین هفته چند دوست عزیز نزدیکانشان را ازدست دادند .

اینجا اگر از غم بنویسم ؛ هرگز تمامی نخواهد داشت .

شاید شادی را هم داریم با غم بسیار می نویسیم .

رنج دیگران شاید رنج ما نباشد و اگرچه رنج مانیست ولی درون قلب مارا چه کسی می داند؟.

پانزده:

چون اقسام ریارادانستی ؛ بدان که:

قسم اول؛ که ریا درایمان باشد ؛ همچنان که گذشت ؛ بدترین اقسام ریا؛ و از افراد کفر است ؛ بلکه بدتراز کفرو شدید تر از آن است .

و اما قسم دوم؛ ریا درعبادت بوده باشد ؛ همه انواع آن حرام؛ و از گناهان عظیمه است. و صاحب آن؛ مغضوب درگاه پروردگار؛ و ممنوع از وصول به سعادت.و علاوه برآن؛ موجب بطلان عبادت و فساد آن است؛ خواه دراصل عبادت باشد یا در" وصف لازم" آن .

معراج السعاده؛ صفحات 617و 6

 

 


یک:

سنگ درقلبم ؛ از فراخوانی حلقم؛ خفه کرد!

مرگ حق است ولی نوع طبیعی؛ این حد؟!

دو:

برد؛ میان برف های کردستان.

میان شیره های گرم تاکستان.

میان خواب های گوجه سبز؛ تابستان.

برد؛ تا بلند ترین نقطه های لاهیجان .

میان سخت ترین جمعه های پائیزان .

دخترم!

ماهی ؛ اسفند؛ قلب قلب قلب .

" ایران"!

سه:

آن قدربین دست های برده فروشان پول بود .

که " یوسف" شان را دربی حواسی مطلق .

به " هیچ" دادند . رفت!!!

 

 

چهار:

حافظه ماهی بررسی!

حافظه جلبک بررسی!

حافظه کرونا بررسی!

حافظه میخ دردیوار بررسی!

حافظه سوسک بررسی!

حافظه ی لیلا بررسی!

حافظه ی کوه بررسی!

حافظه ی کامپیوتر بررسی!

حافظه تاریخ بررسی!

حافظه ی ماه بررسی!حافظه فضا پیما بررسی!

حافظه مادربزرگ بررسی!

سرجمع.: " خوابم می آید"!

پنج:

روی مسی تورا سپید کردند ای ماه!

دوباره من؛ اگر هواخواه توام ؛ روی سیاه!

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین (ع)بوسیدن .

هزار فکر که آمد" برنگرد!عشق کنار توست"!!!

 

 

هفت:

یک/

درحالت همیشگی خودم هستم.

خونسرد روی صندلی . شروع می کند:

البته بسیاری از خانم ها؛ که دندان های خرابی دارند و درحضور مردان خوش تیپی مثل من ( اشاره می کند به خودش) دهانشان را باز نمی کنند و می ترسند که بدلایل بسیاری ؛ مثل بوی بد دهان شان شانس ازدواج را از دست بدهند

ولی من از شما خوشم آمده و به این موضوع اهمیتی نمی دهم!

نمی خواهید یک جمله بگوئید ؟!

به گردن سپیدش نگاه می کنم ؛ عمل چند باره بینی اش و کلا هیچ چی اش به اندازه گردنش برای من مهم نیست!

ادامه می دهد:

خوب ؛ اگر قرار است که باهم ازدواج کنیم ؛ چقدر مهریه؟ منظورم این است که خوب من . وضع مالیم زیاد خوب نیست . کسی که من را به شما معرفی کرد گفت که مادیات از دید شما چندان مهم نیستند . نه؟!

به گردنش ؛ که مثل بلور می درخشد نگاه می کنم . تشنه تشنه تشنه ام!

به صحبت هایش ادامه می دهد . اجازه می دهم که بیشتر صحبت کند . ناگهان بی طاقت می شوم و می پرم روی گردنش . و چنان دندانهای نیشم را فرو می کنم که خون خوشمزه اش را زیر زبانم لمس می کنم . به به ؛ خون تازه خوشمزه!!!تازه پیتزاهم خورده کثافت!!!

.

برخلاف فیلم ها که فکر می کنند دراکولاها یا ومپایرها خون طرف را خورد میمیرد ؛ ما دراکولاها ی حرفه ای آن قدر می خوریم که زنده بمانیم ؛ نه آن که طرف را بکشیم و خودمان هم بترکیم!سریع درحالت بهت گردن طرف را می بندم و می گویم :

نه!خوبی!برای ازدواج. برای ناهار. برای شام. برای صبحانه . برای بیرون رفتن.برای مهمونی.گفتی حلقه ازدواج همراته؟ ااام بیا اینجا. از همین دوتا سوراخ زنده می مونی!از همین الانم می تونی تو قصر " برام استوکر" زندگی کنی . بااین اوضاع مالی ؛ همین ام خوبته دیگه نه؟!

دربهت و حالی ترسان می گوید: آره! آره!

" نانی" دررا باز می کند و می گوید: تموم شد!بالاخره نامزدت رو پیداکردی؟ خیلی برات خوشحالم!!!

می گویم" بله!خیلی خوشگله نه؟" نانی" تورو خدا می بینی؟

نانی بغض می کند و از اتاق خارج می شود .

درنهایت انشالله همه ی جوانان جهان خوشبخت باشند!

دو/

همین چندروز پیش که صحبت قدیم ها بود ؛ داشتم سعی می کردم رنگ و شکل بلیط های قدیم اتوبوس های شرکت واحد را برای کسی ترسیم کنم و بگویم .

مثلا: اندازه ی شیرینی میکادو بود؛ رنگش صورتی بود؛ گوشه اش یک طرحی داشت مثل بال و از این دست چیزها .

بعد یادم آمد که چقدر دردسر می کشیدیم خدایا؛ سربلیط .

باید از مسافران دیگر می خریدیم یا حق پرداخت پول را به راننده نداشتیم ؛ یا فرض بفرمائید دربادجه های فروش بلیط کسی نبود ؛ درراه مدرسه بعضی وقتها میان راه پیاده می شدیم و از بادجه دیگری خرید می کردیم و

از آن بدتر گذشت راننده برای نگرفتن بلیط بود . تا فردا صبح انگار توی گلویمان استخوان مانده باشد ؛ که نکند بمیریم و حق الناس توی جیب ما معلق وارو بزند!!!

قدرتی خدا ؛ الان باید به راننده یک اسکناس بدهیم به چه درشتی!یا کارتمان را بکشیم روی سر دستگاه ؛ جهنم نکشیدیم هم نکشیدیم!!!

کارت بلیط مان صدتای هیکل آن بلیط های قدیم است .خدارا شکر هرچه دراین دنیا مینیمایز شد و کوچک؛ بلیط کارت ها کلفت و بزرگ شد .

خوب ؛ اگر بگویم از همین بابت پیشرفت حمل و نقل شهری راحتم و راضیم دروغ نگفته ام؛ هرچند بعد دانشگاه من کلا چند بار بیشتر از اتو بوس استفاده نکردم آن هم خط تجریش راه آهن بوده که مجبوری سر کوچه مان پیاده شوم .

اووف خاطرات است دیگر.

سه/

ای نازنین!

بهشت دروغگویان منزلشان می باشد ؛ وقتی دررا باز می کنند و جورابشان را که بوی ( بیب ) می دهد از پایشان در می آورند و می گویند: آه ! ای خدا هیچ جا بهتر از خانه خود آدم نمی شود و بعد سر میز شام درحالیکه دارند غذا میل می کنند می گویند: عزیزم!مایوی خیسم توی کیسه توی کیفمه ؛ میشه بشوریش تا پس فردا دوباره برم استخر .

و آنگاه که در آشپزخانه مشغول تدارک چای هستی می گویند:

از بس که این خونه رو تمیز نکردی ؛ خاک دنیارو گرفته .

می آئی بگوئی نه؛ یادت می آید که ت دروغگویان همین است که " دنیایشان را تمیز نگه دارند"!

بعد می گوئی : جهنم!بگذار دلشان خوش باشد ؛ که همین طور است!انگار در این دنیا" راستگوی مغرض " وجود ندارد!که بیاید و از صبح تا شب مغز انسان را بخورد که دیدمش کجا بود و چطور و .

بگذار بگویم ای نازنین!.دروغ گوی تمیز نگه داری مثل تو را به راستگوی مغرضی چ.ن او ترجیح می دهم که ( بیب اش) را پاره می کند تا فتنه بیندازد و حالش را ببرد!!!

دوستت دارم ای نازنین!

" یکی از دروغگویان تمیز نگه دار"!!!

 

 

هشت:

بایدن!

ای که چشمات بگن آره زندگی کاری نداره .

ای که چشمات نگن آره . زندگی کاری نداره!

" ترومپ!یادت می آد؟"

 

نه:

مامان بنز:

من خاطر خواهت شدم پژو؛ خاطر خواه اون لبات!

بابا پژو:

خوب الان چشه؟ مدل صولتی کردم که بهتره؟

ننه خاور:

بچه ها دعوا نکنید!بیوک یه ساعته گم شده!

پراید باخنده:

ننه جان من ؛ سه روز گم شدم وقتی اومدم خونه تازه مامانم گفت: پراید نونوائی شلوغ بود؟ بذار این بابابزرگ ما اقلا از دستشوئی بااون سن و سالش دربیاد بیرون.

مامان بنز:

ای بی ادب!ننه خاورجان ایشون رفتن تبریز!

ننه خاور:

خوب برای چی هیچی به من نگفتین؟

مامان بنز:

یکی از اقوام قدیم رفتن رحمت خدا .

پراید:

مامان یعنی کی ؟

مامان بنز:

خوب بگم همه ناراحت میشین.

بوگاتی:

از جون رفتیم .کی؟

مامان بنز:

شاعر دلسوخته ؛ شاعر خودروهای جهان. تندرخان.

" ننه خاور غش می کند؛ پراید سرش را می کوبد به دیوار؛ و باباپژو آینه اش را از جیبش در می آورد ودرحال خودشیفتگی لبهایش را بررسی می کند ؛ بوگاتی به رسم کشورش دستمال مشکی اش را بیرون می آورد ؛ و لامبورگینی و پورشه ؛ ناخن هایشان را می جوند .

آآآآه که این دنیا چقدر کوچک است ."

 

ده:

رهبرم.

درنظر دارید مارا که نه تنها عشقید .

دوست داریم ازتمام عشق هامان عشق تر ؛ مولا علی .

 

 

یازده:

یک/

یکی از دوستان قبل از همه واکسن زده بودند ؛ برداشتند زنگ زدندبقیه که مازدیم؛ انشالله شماهم بزنید!بعد بقیه داشتند از حسادت میمردند و دیوار گاز می گرفتند که چطور خون ایشون از خون ما رنگین تر بوده مثلا؛ بالاخره هم بقیه زدند و خیال جمع شدند . الحمدالله.

دو/

آن هفته یکی نوشت که هرکس واکسن زده دوسال بیشتر زنده نیست ؛ از دیشب هم از اینور و آنور دنیا کلی فیلم از افراد مسن و جوان دیدیم که قاشق چنگال خانه را بعد واکسن چسبانده اند به سینه اشان ؛ و مثلا روی خوشگلی هاشان راهم شطرنجی کرده بودند؛ واللا همین مرد مغناطیس را می خواستیم ببینیم 50 تومن دادیم رفتیم سیرک خلیل عقاب!

یکی از پیرمردهای آشنا که فیلم گرفته بود کلی مایه خنده شد ؛ خانمش که قاشق هارا به سینه اش می چسباند می گفت اعظم نکن!

خداوندا این چه کراماتیست که می بینیم ؛ فردا نکند دستگاه سونوگرافی بچسبد بهمان؟

به خاطر منافع پزشکی و سازمان تفریحات جهانی هم شده نگران نباشد همین فردا همه خوب میشوید.

جل الخالق!

سه/

کلا از ابتدای پیدایش واکسن ؛ نه از بابت ترس از مایع کوبی که وحشت بیماری های مرگ آور باعث شده عده ای تصور کنند که " نزنیم بهتر است"

چه درد ها که ندیدیم از همین کشور خودمان و تصورات غلط که حدود سی سال پیش سر همین خرافات و اشتباهات بسیاری کودکان دچار فلج اطفال شدند .

از بس که پدران و مادران در برابر واکسن و قطره مقاومت نشان دادند . زندگی هزاران کودک معصوم به خطر افتاد .

چهار/

نمی زنی نزن!به دیگران چکارداری آخه؟

همین روزها که دیگر تقریبا کورم برای دوستی نوشتم لطفا سلیقه شخصی خود تان را برای دیگران عمومی نکنید .

هنگام نوشتن سلیقه ؛ بی هدف نوشته شد : سایقه که آن همکار هم از من بدتر خواندند سابقه شخصی و

من کورشده دردنیا از آبرو رفتم .هرچند نهایتا به خیر گذشت!!!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم .

اوووووووه دود غلیظش ابرسیاهی دورکره ی زمین رو گرفته ؛ بعد پیامک اومد ازجانب بهجت خانوم جان که:چن نفرید دارید اون بالا قلیون می کشید؟

فرمانده عصبانی گفت:آخه ما اینجا می تونیم؟ اول خودمون خفه میشیم میمیریم ؛ بعدم .

جل الخالق دیگه ؛ دلیل این دودهای کره ی زمین ؛ فوران بود عزیزان فوران .

 

سیزده:

استاد" دال" درچلوکبابی تهران درلندن نشسته است؛ کمی دلتنگ است که ناگهان.

. : 

سلام استاد!

/:

وای استاد" دال بزرگ؛ چقدر ما دونفر خوشبختیم که شمارو اینجا هم زیارت می کنیم

استاد " دال:

شماها اینجا چیکار می کنید؟ واقعا میگما!یعنی دارم خواب می بینم!

.:

استاد این چه حرفیه؟ اومدیم ادامه تحصیل.

/:

استاد اومدیم انشالله خدا بخواد با دکترا برگردیم خونه .

استاد " دال":

چطور ممکنه؟ شما دوتا سرجمع معدلتون باهم بیسته ؛ اونم به زور.

.:

اختیار دارید استاد؛ مانمی خواستیم توی جمع کلاس کسی بفهمه ما چقدر باهوشیم یا دیده بشم همه چی بلدیم!

استاد" دال":

خوب الان باهم انگلیسی صحبت کنیم ببینمتون!.

/: ها آریو استاد" دال؟(how are you)

درهمین زمان گارسون جهت دریافت سفارش به میز استاد و دانشجووانش نزدیک می شود و دانشجووان به استاد نگاه می کنند.

استاد" دال":

چرا به من نگاه می کنید؟

.: استاد بهش بگید دوتا کوبیده با هرچی مخلفاته شونه لطفا!

گارسون به فارسی:

من بچه ی تهرانم!فارسی بگید یعنی الان شنیدم؛ همین؟

/:

وای چه خوب!

استاد " دال":

چطوری می خواهید دووم بیارید؟

.:

استاد راستش ما ؛ مترجم داریم!

استاد " دال" :

چی؟ .

.:آره دیگه! استاد کلاسا شوخی بردارکه نیست یا باهم میبریمش یا خودش میره بعد میاد برای ما تعریف میکنه .البته خوب یه مقداری پول بیشتر می خواد .

استاد" دال":

اصلا بهتون نمی اومد.

/:

همینه دیگه استاد؛ هیچی به ما نمیاد!اصلا پولداری ام نمی آد!

.:

استاد مثل تهران یه دفعه بیائیم خونه تون؛ اینجا خیلی دلمون میگیره.

استاد" دال":

با این وضع مگه مجبور بودید بیائید خوب.بالاخره نشانی رو میدم ولی قبلش زنگ بزنید ؛ اینجا مثل ایران نیست . شاید مهمون داشته باشم.

استاد " دال" به یاد دوران دانشجوئی خودش می افتد . با پدرش به لندن می آید و از لندن می ترسد ؛ با خودش می گوید : خوش به حال جوان های جدید اصلااز تغییر هیچ چی نمی ترسند ؛ نه مکان و نه زبان . درهمین حال کباب ها می رسد و دانشجووانش صدای ریز کوچکی از خوشحالی در می آورند .

پانزده:

انتخاب یک عمل درست است.

انتخاب اینک ما؛ رنجی ست که سال ها پیش به جان خریدیم .

منتهی.

بدانیم که شناخت و تفکیک قوه مجریه از مقننه و قضائیه بسیار سخت است!

چه بسا بسیاری از نامزدهای محترم هم قائل نیستند و درسخنرانی ها می خواهند بیایند تا قوانین را تغییر دهند ؛ خیر؛ دراین سمت شما نقش اجرائی دارید ؛ قوانین از جای دیگر می آیند و اگر همین را که آمده اید خوب اجرا کنید ؛ بشنوید و اداره و مدیریت کنید ؛ کافیست؛ والا بازهم درگیر قضیه خواهید بود که فشار روی فشار سر قانون و قانون گذاری سخت خواهد کرد کارهارا .

برایتان آرزوی موفقیت داریم .

شما که جانانه پای درمیدان نهادید و می خواهید انشالله زحمت یک ملت را بکشید .

 

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رزیدانلود شرکت اینتن شهر سلامت دختری که دوست داشت خدا باشد Magnifier تیدا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. دل نوشته های یک ایرانی دانلود سرا royeshbarg bahaaal